مفهوم کارآفرینی
اصطلاح کارآفرینی[۱] در معنا و مفهوم فعلی را اولین بار «ژوزف شومپیتر» به کار برد. این اقتصاددان اتریشیالاصل ساکن امریکا که او را پدر علم کارآفرینی مینامند، بر این باور بود که رشد و توسعه اقتصادی در یک نظام، زمانی میسر خواهد بود که افرادی در میان دیگر آحاد جامعه با خطرپذیری به نوآوری دست بزنند و با این کار، روشها و راهحلهای جدید و کارآمد را جایگزین راهکارهای ناکارآمد و کمبهره قبلی کنند.
شومپیتر، کارآفرینی را به عنوان نیروی برهم زننده اقتصاد به کار برد و آن را با عنوان «تخریب خلاق» یا «خلاقیت ویرانگر» نامگذاری کرد.
شاید وجه تسمیه این عنصر فعال در آفرینش و بازآفرینی روشها و نظامها پس از تحول شکلی یا محتوایی ایشان باشد که با فروپاشی و برهمزدن نظامهای ناکارآمد، سعی در چینش و بازآفرینی خلاقانه و مبتکرانه آنها به روش صحیح و کارآمد میکند.
کارآفرینی از نگاه شومپیتر دارای سه ویژگی اساسی است:
۱) کارآفرینی قابل درک است، اما نمیتوان با بهکار بردن قوانین معمولی و تحلیل حقایق موجود و سطحی آن را به نحوی موفقیتآمیز پیشبینی کرد.
۲) کارآفرینی رویدادها و نتایج بلندمدت را شکل میدهد و برای اینکه موقعیتهای مناسبی خلق کند، شرایط اقتصادی و اجتماعی فعلی را تغییر میدهد.
۳) کثرت و تکرار وقوعی رویدادهای کارآفرینانه به کیفیت نسبی نیروها، تصمیمات راهبردی، اقدامات و الگوهای رفتاری بستگی مستقیم دارد.
پیتر دراکر معتقد است کارآفرین کسی است که فعالیت سودآور کوچک و جدیدی را با سرمایه خود شروع میکند، ارزشها را تغییر میدهد و ماهیت آن را متحول میسازد و در آیندهای نهچندان دور، کسب و کاری شایسته را بنیان مینهد.
گرچه برای افراد کارآفرین اکتفا به این حد نیز دور از ذهن است و دائماً همچون چشمهای جوشان، حرکت و نوآوری را جزو ویژگیهای اصلی خود قرار میدهند، اما برخی از مهمترین و شاخصترین ویژگیهای افراد کارآفرین را میتوان به این شرح بیان کرد:
▪ خوداتکایی و اعتماد به نفس (از نوع خلاق و رهبرمآبانه)
▪ پشتکار و استقامت بسیار در مسیر نیل به هدف
▪ احساس نیاز درونی به کسب موفقیت و پیشرفت دائمی
▪ نهایت استفاده از امکانات و منابع
▪ کشف فرصتها و توانایی بهرهبری از فرصتهای آشکار و پنهان
▪ ریسکپذیری، قبول خطر و تحمل پذیرش شکست
▪ دارای اهداف آرمانی و روشن و البته فراتر از سطح اهداف عرفی
مککلهلند، تعریفی گستردهتر از کارآفرینی ارائه میکند و فرایند کارآفرینی را فراتر از کسب و کار بلکه به یک شیوه و منش زندگی تعبیر میکند. به گونهای که خلاقیت و نوآوری، عشق به کار و تلاش دائمی، پویایی، خطرپذیری، آیندهنگری، خلق ارزش، آرمانگرایی، فرصتشناسی، نیاز به پیشرفت و مثبتاندیشی را زیربنا و اساس زندگی افراد کارآفرین میپندارد.
در این روش زندگی، شکست مفهومی جز تجربه نزدیکشدن به موفقیت ندارد، شکست پلهای برای بالا رفتن است، دستاوردی برای آموختن، تصور هرچند ناقصی از آرمان موفقیت و واقعهای که هنوز فوای
د آن به سود تبدیل نشده است، تعبیر میشود.
در این منش، پول انگیزه اصلی و اولیه فعالیتهای اقتصادی نیست بلکه معیاری برای سنجش میزان موفقیت فرد محسوب میشود. در زندگی کارآفرینانه، هدف اصلی از کسب و کار و فعالیت، ارضای حس کنجکاوی، تحقق بخشیدن به آرمانها، آزادسازی انرژیهای ذهنی و تبدیل آنها به ایدههای عملی و در نهایت خلق ارزش است و همه چیز تحتالشعاع آرمان و هدف آرمانی شخص قرار میگیرد.
● سازمانهای کارآفرین
کارآفرینی، روشی برای انجام کسب و کار به شیوهای مبتکرانه، با تمرکز بر نیازهای مشتری و خطرپذیری حساب شده و واقعگرا است، گرچه سازمانهای کارآفرین، گاهی ریسکهایی را میپذیرند که به شیوهای دقیق تجزیه و تحلیل و محاسبه نشدهاند، اما تصمیمات اخذشده در آن حوزه عموماً با واقعنگری عقلایی همراه است.
هدف اساسی سازمانهای کارآفرین، رشد است، رشد و تعالی به سمت آرمانها و اهداف از پیش تعیین شده که شاید قدری برای ذهنهای خسته از روزمرگی، بوی آرمانگرایی و رویاپنداری دهد، اما این آرمانها و اهداف دور از ذهن، گاه آنچنان جهشی در امور ایجاد میکند که زندگی بشر را موردتاثیر جدی خود قرار میدهد، زندگی الگوهای کارآفرینی در دنیا به زلالی همان رویاها بیانکننده این واقعیت هستند.
اگرچه برای سازمانهای کارآفرین به شمار انسانهای کارآفرین فعال در آن میتوان ویژگیهای منحصر به فرد جستجو کرد اما عموماً سازمانهای کارآفرین را میتوان با ویژگیهای زیر شناسایی کرد:
▪ توجه به رشد و تعالی و خلق ارزش
▪ برخورداری از سیاستهای نوآورانه در بازار
▪ تمرکز بر مشتری و نیازهای ناگفتهاش
▪ ارزیابی ریسکها و مخاطرات مطرح در فعالیت تجاری
▪ آمادگی رویارویی با شکست و بحران
▪ برخورداری از نیروی انسانی دارای چشمانداز، استراتژی و آرمانگرا.
این سازمانها با تکیه بر دانش و خلاقیت نیروی انسانی خود، ضمن اتخاذ سیاستهای خلاقیت محور، حرکت سازمان در جهت جهش به سوی آینده را تسهیل کرده و از تکتک فرصتهای محیطی و تغییرات پیوسته دنیای پیرامون، در راستای آرمانهای خود، بهترین بهرهها را جستوجو میکنند.
● کارآفرینی سازمانی
ژوزف شومپیتر میگوید: ضرورتی ندارد که کارآفرینی، کار فیزیکی خاص باشد بلکه هر محیط اجتماعی روش خاص خود را برای کارآفرینی دارد. بنابراین هر سازمانی میتواند محیطی را فراهم کند که در آن تمام افراد بتوانند در انجام امور کارآفرینی مشارکت کنند. اگرچه تعداد زیادی از افرادی که سازمانهای قبلی خود را رها کرده و خودشان سازمانی جدید تاسیس کردهاند نمایانگر آن است که اغلب سازمانها قادر نیستند محیطی برای کارآفرینی خلق کنند.
البته برخی از آنها صرفاً برای تاسیس سازمان جدید کار قبل خود را ترک میکنند و شرایط محیط داخلی سازمان، اهمیت چندانی برایشان ندارد، اما بسیاری از افراد در صورت وجود حمایت مناسب، در سازمان میمانند.
سازمانی که بتواند چنان محیط پویایی در فضای داخلی خود خلق کند که افراد کارآفرین باعلاقه و میل به آرمانهای کارآفرینانه خود بپردازند و در فرایند خلاقانه کارآفرینی مشارکت کنند، سازمان کارآفرین تلقی میشود و البته گردآوری افراد کارآفرین و رسوب آنها در سازمانها منعکسکننده کارآفرین بودن آن سازمانها نیست بلکه حرکت افزایی آنها
در اثر تعامل با سایر اعضاء در بستر سازمان، تبیینکننده آن معنا است.
«کانتر» در کتاب «اربابان تغییر» کارآفرینی سازمانی را چنین تعریف میکند: کارآفرینان و سازمانهای کارآفرین همواره هزینههای خود را به حداقل میرسانند و به کمترین سود قانع میشوند، بیشتر بر منابع خود تمرکز میکنند و به آنچه نمیدانند بیش از آنچه میدانند توجه دارند که تبلور عینی آن سرمایهگذاری بر واحد تحقیق و توسعه در سازمان است. آنها خودشان را نه با استانداردهای گذشته بلکه با دیدگاههای آینده میسنجند و اجازه نمیدهند گذشته، آینده آنها را محدود کند.
در نتیجه یک سازمان کارآفرین، همواره آماده و قادر است خود را با تغییرات فراوان و اساسی محیط خارج وفق و تطبیق دهد و برنامههای خود را متناسب با تغییر نیازهای محیطی، منعطف کند.
امروزه سازمانها با هزاران نوع تغییر روبهرو هستند و به دلیل پیدایش بازارهای جهانی و تعاملات چندملیتی، تغییرات بنیادی در مفروضات علمی و بالاخص اقتصادی رخ داده است. این تغییرات باعث ایجاد مسیرها و روشهای جدید شده و سازمانهای کارآفرین میدانند که مسیرهای گذشته به ناکامی آنها منجر خواهد شد. بنابراین با نگرش به «تغییر» به مثابه یک فرصت، همواره درصدد بهرهبرداری از آن هستند و هیچگاه آن را تهدید بر علیه سازمان نمیپندارند. شاید به همین دلیل است که ایجاد یک سازمان کارآفرین کاری ساده نیست و همواره با دشواریهای درونی همراه بوده است.
● الگوی کارآفرینی
هنری فورد در سال ۱۸۶۳ در مزرعهای در ایالت میشیگان به دنیا آمد. سالهای نخست زندگی او در همان روستای زادگاهش سپری شد، مثل اغلب کودکان روستایی قرن نوزدهم، اوقات او در مدرسهای یک کلاسه یا در مزرعه میگذشت اما او خیلی زود دریافت که علاقهاش بیش از آن که متوجه زراعت و کار روی گاوآهن باشد، به سردرآوردن از نحوه کار گاوآهن معطوف است. هنری از همان سنین کودکی به کارهای مکانیکی علاقه نشان میداد و در مقابل از کارهای روزمره روستائیان بیزار بود.
در ۱۸۹۱ فورد به عنوان مهندس در شرکت روشنایی ادیسون مشغول به کار شد. این واقعه باعث شد تا او چشمانداز آینده خود را آگاهانه بر حرفههای صنعتی متمرکز کند. در ۱۸۹۳ هنگامی که فورد به سمت سرمهندسی ارتقا یافت، پول و فراغت کافی برای اجرای ایدههای خود در رابطه با موتورهای احتراق درونی به دست آورد. این تلاشها به تکمیل وسیلهنقلیه خودروی او به نام Quadricycle در سال ۱۸۹۳ انجامید. این وسیله چهارچرخ سیمی، به چرخهای یک دوچرخه سنگین شباهت داشت و به وسیله یک اهرم شبیه سکان قایق، رانده میشد و صرفاً میتوانست به سمت جلو حرکت کند.
این تلاشها برای تکمیل وسیله نقلیه موتوری و تأسیس کمپانی سازنده خودرو، دوبار با تجربه ناموفق همراه بود تا اینکه بالاخره فورد به همراه ۱۰نفر مبتکر دیگر از جمله کوزنس و براداران دوج، در سال ۱۹۰۳ به تأسیس شرکت موتور فورد در دیترویت فائق آمد.
فورد به دلیل اهمیتی که برای تقویت روحیه کارکنان در محیط کار قائل بود، ساعات کار روزانه را کم کرد، دستمزدها را افزایش داد و محیطی بهتر و سالمتر برای کارگران ایجاد کرد. افزایش دستمزدها و تغییرات اساسی در محیط کار باعث شد تا کارگران فعالتر و علاقمندتر به کار مشغول شدند و در انجام کار در زمانهای کوتاهتر توانمندتر شوند.
هیچکس بیشتر از توماس ادیسون برای فورد الهامبخش نبود، در اولین سالهای قرن بیستم در یک دیدار اتفاقی در کمپانی ادیسون، او تلاشها و پیگیریهای فورد برای ساخت یک اتومبیل کارآمد و مناسب را تشویق کرده بود و این امید به موفقیت، از سوی مردی که الگوی حرکت، پویایی، ابتکار و اکتشاف بود، نیروی دوباره در روح و جان فورد میدمید.
بعد از موفقیت بزرگ فورد در ساخت مدلT، دو رویاپرداز روستاهای میشیگان، دوست و شریک تجاری هم شدند. فورد از ادیسون خواست تا یک باتری الکتریکی برای خودرو وی بسازد و برای این کار ۵/۱میلیون دلار سرمایهگذاری کرد.
به هر حال
تا سال ۱۹۲۷، حدود ۱۵میلیون دستگاه خودرو یعنی بیش از نیمی از کل تولیدات سراسر جهان تا آن هنگام، در کمپانی فورد ساخته و فروخته شده بود.
هنری فورد، نمونه بارزی از یک شخصیت کارآفرین است. صنعتگری که با تکیه بر استعدادها و قابلیتهای فردی خویش، خالق ایدهای جدید و تحولساز شد. فورد رویای «ارابه بدون اسب» را در مسیر کار و تلاش روزانه آفرید و چون به تحقق ایده خویش ایمان داشت با اختصاص پول و زمان کافی به استقبال مخاطرات آن رفت و بالاخره ایده جدید خود را در قالب کسب و کاری سودآور جامه عمل پوشاند و پدر صنعت امریکا در قرن بیستم و بنیانگذار تولید انبوه صنعتی در جهان شد.
این الگوی کارآفرینی در سالهای پایان دهه دوم قرن بیستم و در آستانه بحران بزرگ امریکا، علاوه بر مدیریت کارخانههای فورد با بیش از صدهزار کارگر، کنترل یک کارخانه لاستیکی و رزین، یک ناوگان کشتی، یک راهآهن، ۱۶معدن زغالسنگ، هزارها هکتار جنگل و معدن سنگآهن در میشیگان و مینیسوتا را در اختیار داشت.
منبع:خانه کارآفرینان