گفت و گویی خوشمزه با جلیل تواضع، امپراتور آجیلی ایران

فضای مغازه پر است از آدم هایی که عازم سفرند و به گفته خودشان فقط آجیل تواضع را مناسب پیشکشی می دانند و خارجی های چشم بادامی که مشت مشت آجیل و برگه می خورند و حیران از این مهمان نوازی غیرمتعارف ایرانی، با قدح های پر از مغز بادام و پسته، عکس یادگاری می گیرند. از جوانی که پشت صندوق نشسته سراغ آقای تواضع را می گیرم. می گوید باید چند دقیقه ای صبر کنم و من از خدا خواسته مانند دیگر مشتریان مغازه شروع می کنم به ناخنک زدن. در ذهنم مدیر این امپراتوری خوشمزه را فردی جدی و خشک تصور می کنم که اگر جز این باشد چرخ این مجموعه نمی چرخد، اما ناگهان با سلامی گرم که با زبان شیرین ترکی مرا خطاب قرار داده مواجه می شوم. سرم را بر می گردانم و با پیرمردی خوش خلق و مهربان و ظاهری ساده مواجه می شوم که هیچ نشانی از تکبر و غرور در خود ندارد. از او می خواهم برای گفت وگو به فضایی خلوت تر برویم و او مرا به پشت مغازه راهنمایی می کند. در طول مسیر حاج جلیل تواضع از کاسه های بزرگ پر از آجیل مشتی برمی دارد و در جیبم می ریزد. اعتراض و امتناع بی فایده است. قرار است با این آجیل ها گفت وگو بانمک تر و خوشمزه تر شود. گوشه ای دنج را انتخاب می کند و گفت وگوی جذاب و خواندنی ما آغاز می شود.

جلیل تواضع متولد ۱۳۱۵ در چهارراه شهناز تبریز است. او که از ۷ سالگی درکنار تحصیل مشغول به کار بوده است، کودکی خود و آغاز فعالیتش را اینگونه تعریف می کند:

« زمان کودکی ما آجیل فروشی نبود و مردم معمولا خودشان در خانه میوه خشک می کردند یا خشکباری مانند گردو و بادام را می خریدند و پوست می کندند. پدربزرگ من که باغدار بود از سال ها قبل در کار خشک کردن میوه بود، اما پدرم آغازگر کار آجیل فروشی بود که با افتتاح مغازه ای شروع به عرضه برگه، سنجد، مغز بادام، گردو و نخودچی کشمش کرد. امروز کار به جایی رسیده که آجیل فروشی به لوکس فروشی تبدیل شده است. علاوه بر این پدرم ذرت هم بو می داد و کم کم آجیل مخلوط را هم به محصولاتش اضافه کرد.»

تواضع که از سال ۱۳۲۵ در مغازه پدر مشغول به کار بوده است درباره گسترش فعالیت هایش چنین می گوید: «من از سال ۱۳۲۵ همراه برادرانم در مغازه پدر مشغول کار بودیم، اما حدود ۳۰ سال پیش و بعد از ۳۸ سال تصمیم گرفتم این شغل را گسترش دهم. به همین دلیل راهی تهران شدم، البته قبل از آن در تهران هم آجیل تواضع بود، اما صاحبان آن کسانی بودند که از شهرت ما در تبریز استفاده کرده و در تهران آجیل فروشی راه انداخته بودند. در حال حاضر هم با اینکه ما نام تواضع را ثبت رسمی کرده ایم، اما در گوشه و کنار مغازه هایی هستند که همچنان با این نام فعالیت می کنند.»

او درباره اولین روزهای فعالیتش در تهران می گوید: «اوایل کار به دلیل کمبود جا و حساسیتی که روی کیفیت محصولاتم داشتم، هر روز یک وانت از تبریز مایحتاج ما را به تهران می آورد و به دلیل کیفیت بالا و آشنایی مردم با محصولاتمان از اول فعالیت با اقبال مشتریان روبرو بودیم تا جایی که امروز ۳شعبه پارک وی، نیاوران و سعادت آباد در تهران و چند شعبه در تبریز مشغول فعالیت هستند و کارخانه تواضع در کرج محصولات مورد نیاز فروشگاه ها را تهیه و توزیع می کند.»

جلیل تواضع با وجود اینکه ۷۷ سال سن دارد، اما همچنان فعال و سرحال است و از ساعت ۶ صبح تا هشت و نیم شب حتی جمعه ها مشغول کار است و صبحانه و ناهار را با کارکنانی که بعضی از آنها بیش از ۵۰ سال است کنارش هستند صرف می کند. او علاوه بر چنین حجم کاری بالایی دلایل دیگر موفقیتش را چنین عنوان می کند: «هر کسی پشتکار، وجدان، قناعت و توکل به خدا داشته باشد، حتما در کارش موفق است. انسان برای کار زاده شده و تا زمانی که سرپا و زنده است باید کار کند. من دو دختر و یک پسر دارم که به همین کار مشغول اند و مانند من فعالیت مداوم و بی وقفه?ای دارند.»

امروزه آجیل فروشی و آجیل شناسی برای خودش یک تخصص است. جلیل تواضع به کسانی که دوست دارند وارد این حرفه شوند هشدار می?دهد که این شغل سخت است و مراحل مختلف انتخاب، خرید، پاک کردن و نگهداری، هر کدام ریزه کاری های خودش را دارد پس برای آشنایی با این کار باید حداقل یک سال در این صنف کار کنند و خاک بخورند تا بتوانند با تمام فوت و فن های آن آشنا شوند. او همچنین معتقد است بهترین روش برای شناخت آجیل خوب توسط مشتری، خوردن و تست آن است. به همین دلیل است که وقتی مشتریان وارد فروشگاه های تواضع می شوند، می توانند هر چقدر که دوست دارند از خشکبار خوشمزه آن نوش جان یا به اصطلاح آن را تست کنند. تواضع اولین اصل کسب و کار را احترام به مشتری می داند و وقتی از او می پرسم اگر زمانی کسی داخل مغازه بیاید و بدون اینکه قصد خرید داشته باشد، مشغول آجیل خوردن شود چه می کنید، می گوید: «این اتفاق به ندرت پیش می آید، اما هرگز واکنشی نشان نمی دهیم و او را آزاد می گذاریم.» علاوه بر این جلیل خان یکی از ترفندهای بو دادن آجیل را هم به خوانندگان آموخت: «برای بو دادن آجیل در مقیاس خانگی بهتر است محلول غلیظی از آب نمک همراه آبلیمو و زعفران تهیه و حین بو دادن آجیل در قابلمه و روی شعله ملایم، کم کم این محلول را به آن اضافه کنید.»

برنامه روزانه آقای تواضع معمولا از ساعت ۶ صبح آغاز می شود. او صبحانه را کنار کارکنان صرف می کند و پس از آن معمولا مشغول رسیدگی به امور شعب، چک کردن جنس های تازه رسیده و بازدید از کارگاه می شود. یکی از نکات جالب کار او که حتما در پیشرفت کارش موثر است، استفاده از نظرات کارکنان برای بهبود و پیشرفت کار است. او می گوید: «ما برای ترکیب تمام آجیل های شور و شیرین فکر می کنیم و چون کارکنان با مشتریان ارتباط مستقیمی دارند، من حتما از نظر آنها استفاده می کنم.»

هرکجا نام تواضع به چشم بخورد تصویر آجیل و خشکبار ایرانی در نظرها نقش می بندد. حاج جلیل تواضع ۷۵ ساله از وارثان این نام بزرگ است که در چهارراه پارک وی تهران شعبه اصلی خشکبار و شیرینی فروشی تواضع را دایر کرده است.

*جدای از شغل پدرتان که آجیل فروشی است، ارتباط شما با این شغل از چه زمانی شکل گرفت؟ من زمانی که ۷ سالم بود هم درس می خواندم و هم کار می کردم در کنار پدرم که شغل شان آجیل فروشی بود. من خیلی ذوق داشتم و خیلی به این کار علاقمند بودم. وقتی از مدرسه برمی گشتم تا شب در آجیل فروشی پدرم کار می کردم. از اول هم به شغل دیگری فکر نمی کردم و دوست داشتم در این کار موفق بشوم و استعداد پشتکار هم داشتم و آینده را خیلی خوب و موفق می دیدم و خداوند هم خیلی به من لطف کرد.

*به عنوان کسی که در کسب و کار خودش موفق است و یک جورهایی تبدیل به برند شده است تعریف کامیابی از نگاه شما چیست؟ خیلی ها پول زیادی دارند ولی موفق نیستند. به عقیده من، هرکس کارش را خوب انجام دهد و بین مردم اعتبار داشته باشد در زندگی موفق است.

*و دلیل موفقیت برند تواضع؟ دلیل موفقیت تواضع در این است که تمام انرژی روی همین کار است. مثلا من کارم آجیل فروشی است. دنبال کار ساختمان سازی نمی روم و تخصصی در همین زمینه کار می کنم. تفاوت تواضع با آجیل فروشی های دیگر در این است که محصولات شناخته شده ای را که از تمام نقاط ایران به دست ما می رسید به مشتریان می دهیم. بهترین خشکبارها، قیصی ها، گردوها، فندق ها، بادام ها و… مختص ماست. در ضمن دخترم هم کیک های بسیار خاص و خوش مزه ای درست می کند که در قسمت قنادی موجود است.

*آجیل شب عید شما چگونه است؟ آجیل عید ۲ نوع است؛ آجیل چهارشنبه سوری و آجیل عید نوروز. آجیل عید نوروز بادام و پسته، تخمه ژاپنی، تخمه کدو، بادام کاغذی مغز فندق، بادام زمینی است و آجیل چهارشنبه سوری ۲ نوع کشمش، بادام کاغذی، گردو، فندق، باسلوق، انجیر و جوز قند است.

*چه مقدار از وقت تان را به کار اختصاص می دهید؟ من در شبانه روز از ۶:۳۰ صبح تا ۹ شب کار می کنم و هیچ وقت خسته نمی شوم، عاشق کارم هستم. اگر چند روزی کار نکنم می دانم که افت می کنم. من دوست زیادی ندارم و در سال چند باری به مسافرت می روم تا تنوعی باشد. ولی بزرگ ترین تفریح من در زندگی کار من است.

*نحوه رفتار شما با مشتریان چگونه است؟ پدرم خیلی دست و دلباز بودند. در آن زمان که حدود ۹۰ سال پیش است هر زمان کسی ۳ گرم که آن موقع مقدار زیادی بود تخمه می خرید ایشان چندتا پسته روی آن می ریختند. از آن زمان یاد گرفتیم و عادت کردیم که این کارها را بکنیم. همین حالا هم که مشتری ها به مغازه می آیند و از محصولات میل می کنند ما خیلی خوشحال می شویم و این از ویژگی های تواضع است. در طول همه این سال ها با کار کردن در این شغل، خاطرات زیادی در ذهنم ثبت شده است.

بهترین خاطره خوش دوران بچگی من این است که از همان اول به فکر کار بودم و دنبال کارهای بد و ناپسند نرفتم و از این بابت خیلی خوشحالم و بهترین خاطره که از دوران عید نوروز دارم، زمانی بود که پدر و مادرم در قید حیات بودند و ما دور هم جمع می شدیم و پدرم به من عیدی می داد. بهترین روزهای زندگی بود که دور جمع هم بودیم. پدر و مادرم خیلی به ما علاقه داشتند و خیلی خوب ما را اداره می کردند و آنها نقش مهمی در موفقیت من داشتند. مادرم در منزل جنس های مغازه را تمیز می کرد و پدرم در مغازه زحمت می کشید و کار می کرد و ما هم به همین ترتیب راه آنها را ادامه دادیم. پسرم و نوه ام امید هم در کنار من هستند و ما با هم کار می کنیم.

همه خانواده من این کار را دوست دارند. دختران من در قسمت قنادی کار می کنند. در کنار آجیل فروشی،یک انباری بود که ما تصمیم گرفتیم آن را قنادی کنیم تا مردم راحت بتوانند خرید کنند. شیرینی هایی که در قنادی داریم خیلی خاص هستند. از بعضی از شهرها هم شیرینی می آوریم مانند باقلوای یزد، شیرینی های قزوین، گز اصفهان، سوهان قم و نان برنجی کرمانشاه. میوه های خشک شده هم داریم. در زمان های گذشته میوه ها را دستی خشک می کردند ولی حالا به وسیله دستگاه های مخصوص میوه ها را خشک می کنند. خداوند در تمام این سال ها به من لطف داشته و از خداوند می خواهم تا زمانی که سالم هستم بتوانم خدمت کنم.

*عامل موفقیت تواضع: اشرف کتانچی همسرم عامل موفقیت من است. من کارم را خیلی دوست دارم. زمانی که تازه ازدواج کرده بودیم همیشه شب دیر می آمدم شب های عید و چهارشنبه سوری او تنها در جمع خانواده بود و اعتراضی نمی کرد. پدرم دوست نداشت که خانم ها به مغازه بیایند. آنها در خانه حضور موثری داشتند و بعضی از محصولات موردنیاز مغازه در خانه آماده می شد و همین حالت های کدبانوهایی مثل همسرم و مادرم باعث پیشرفت و دلگرمی ما در مغازه بود.

من از ۶ صبح بلند می شدم و کار می کردم. حتی  الان هم من در ۷۵ سالگی همین طور هستم. این روزها همسرم شب عیدها به مغازه می آید و به غیر از مدیریت خانه، امور مغازه را هم اداره می کند. اشرف همسرم، سهیلا دخترم و علی پسرم در مغازه مرا همراهی و کمک می کنند.

*تفاوت انسان ها و عوامل کامیابی؟ تفاوت زندگی در گذشته با امروز بسیار زیاد است. انسان ها هم متفاوت هستند. یک سری از آدم ها تحمل می کنند و یک سری نه. من گاهی می بینم که همسرم خسته شده و تحملش کم است رعایت حالش را می کنم و صبر می کنم تا خستگی اش در برود و حوصله اش برگردد. ما ۴۰ سال با هم زندگی کرده ایم و تا به حال انسانی مثل او در زندگی ام ندیده ام. پدر همسرم در کار پارچه بودند و هر وقت یاد اخلاق های ایشان می افتم دلم می گیرد.

رفتارهایش درس زندگی بود. همسرم ۱۴ ساله بود و من حدود ۲۹ ساله که ازدواج کردیم. الان ۷۵ ساله هستم و همسرم ۵۸ ساله… یکی از دلایلی که این روزها دختر و پسرهای جوان دچار مشکل می شوند این است که درآمدها کم شده است و جوابگوی نیاز خانواده نیست. زمان قدیم، درآمد زندگی را می چرخاند اما امروزه کم بودن حقوق ها و دستمزدها و بالابودن مخارج زندگی مثل کرایه خانه و هزینه های خورد و خوراک باعث می شود که زن ها و مردها حوصله یکدیگر را نداشته باشند. قدیم بیرون غذا می خوردیم ۳ یا ۵ تومان می شد اما الان نفری ۳۰، ۴۰ هزار تومان پول یک وعده غذاست. پس زندگی ها فرق کرده… انسان ها فرقی نکرده اند. هیچ کس به تنهایی ترقی نمی کند.

همسرم کمک روحی من بود. وقتی مشکلی برای من پیش می آمد ایشان مرا کمک می کنند و به من آرامش می دهند. هر مردی که خیلی موفق است همسر خوبی دارد. ایشان مدیریت خوبی در خانه دارند و مواقعی که کار من خیلی زیاد است در مغازه هم به من کمک می کند. ایشان در سفارشات به من کمک می کنند که چه چیزهایی در مغازه داشته باشیم و چه مقدار نمک بزنیم و در بو دادن آجیل ها  نظارت دارند. از زمانی که قنادی تواضع را افتتاح کرده ایم همسرم و دخترم بعضی از شیرینی ها و کیک ها را آماده می کنند و در مغازه می فروشیم. مثل کیک هویج که بسیار مشتری دارد…

از ابتدای ازدواج تا به حال همیشه در تمام مراحل زندگی و کاری با ایشان مشورت کردم و او همیشه ایده‌های خوبی به می‌دهد و همیشه عامل موفقیت من است به غیر از کمک‌های فکری شب‌های عید که سرمان خیلی شلوغ می‌شود به کمک می‌می‌آید. پدرم ۱۳۵ سال پیش نام تواضع را روی مغازه گذاشت و من به دنبال ثبت آن رفتم. نام خانوادگی من یوسف‌پور است و نام مغازه ما تواضع می‌باشد.
– زمانی که خیلی‌ها نام تواضع را روی مغازه خودشان گذاشتند پدرم عقیده دشت که بگذاریم آنها این کار بکنند تا به درآمدشان کمک کند ولی پدرم نمی‌دانست که تعداد آنها زیاد است و ما تصمیم داریم که آنها را از طریق قانون جمع کیم.
– ما هم‌اکنون ۴ شعبه در تهران داریم که در خیابان‌های سعادن‌آباد، نیاوران و ۲ تا شعبه در ولیعصر می‌باشد. ما در شیراز، شمال، اصفهان، قم و مشهد و خیی از شهرها نمایندگی داریم.
– خیلی‌ها پول زیادی دارند ولی موفق نیستند به عقیده من هر کس کارش را خوب انجام دهد و در بین مردم اعتبار داشته باشد در زندگی موفق است.
– دلیل موفقیت تواضع در این است که تمام انرژی روی همین کار است. مثلا من کارم آجیل‌فروشی است به دنبال کار ساختمان‌سازی نمی‌روم و تخصصی در همین زمینه کار می‌کنم.
– تفاوت تواضع با آجیل‌فروشی‌های دیگر در این است که محصولات شناخته شده‌ای که از تمام نقاط ایران به دست ما می‌رسد را به مشتریان می‌دهیم.
– بهترین خشکبارها قیصی‌ها، گردوها، فندق‌ها، بادام‌ها و… مختص ما می‌باشد.
– دخترم هم کیک‌های بسیار خاص و خوش‌مزه‌ای درست می‌کند که در قسمت قنادی موجود می‌باشد.
– آجیل عید ۲ نوع است. آجیل چهارشنبه سوری و آجیل عید نوروز.
– آجیل عید نوروز بادام و پسته ، تخمه ژاپنی، تخمه کدو، بادام کاغذی مغز فندق، بادام زمینی است و آجیل چهارشنبه سوری ۲ نوع کشمش، بادام کاغذی، گردو، فندق، باسلوق، انجیر، جوز قند می‌باشد.
– من در شبانه‌روز از ۶:۳۰ صبح تا ۹ شب کار می‌کم و هیچ وقت خسته نمی‌شوم ومن عاشق کارم هستم اگر چند روزی کار نکنم می‌دانم که افت می‌کنم من دوست زیادی ندارم و در سال چند باری به مسافرت می‌روم تا تنوعی باشد ولی بزرگ‌ترین تفریح من در زندگی کار من است.
– پدرم خیلی دست و دلباز بودند در آن زمان که حدود ۹۰ سال پیش است هر زمان کسی ۳ گرم که آن موقع مقدار زیادی بود تخمه می‌خرید ایشان چند تا پسته روی آن می‌ریختند از آن زمان یاد گرفتیم و عادت کردیم که این کارها را بکنیم.
– همین حالا هم که مشتری‌ها به مغازه می‌آیند و از محصولات میل می‌کنند ما خیلی خوشحال می‌شویم و این از ویژه‌گی‌های تواضع است.
– بهترین خاطره خوش دوران بچگی من این است که از همان اول به فکر کار بودم و دنبال کارهای بد و ناپسند نرفتم و از این بابت خیی خوشحالم.
– بهترین خاطره که از دوران عید نوروز دارم و زمانی بود که پدر و مادرم در قید حیات بودند و ما دور هم جمع می‌شدیم و پدرم به من عیدی می‌داد. بهترین روزهای زندگی بود که دور جمع هم بودیم. پدر و مادرم خیلی به ما علاقه داشتند و خیلی خوب ما را اداره می‌کردند. و آنها نقش مهمی در موفقیت من داشتند.
– مادرم در منزل جنس‌های مغازه را تمیز می‌کرد و پدرم در مغازه زحمت می‌کشید و کار می‌کرد و ما هم به همین ترتیب راه آنها را ادامه دادیم. پسرم و نوه‌ام امید هم در کنار من هستند و ما با هم کار می‌کنیم. همه خانواده من این کار را دوست دارند. دختران من در قسمت قنادی کار می‌کنند.
– در کنار آجیل فروشی انباری بود که ما تصمیم گرفتیم آن را قنادی کنیم تا مردم راحت بتوانند خرید کنند. شیرینی‌هایی که در قنادی داریم خیلی خاص هستند از بعضی از شهرها هم شیرینی می‌آوریم مانند باقلوای یزد شیرینی‌های قزوین گز اصفهان سوهان قم نان برنجی کرمانشاه.
– در زمان‌های گذشته میوه‌ها را دستی خشک می‌کردند ولی حالا به وسیله دستگاه‌های مخصوص میوه‌ها را خشک می‌کنند.
– من عاشق خوردن آجیل هستم و در روز آجیل و شیرینی‌های تازه می‌خورم. وقتی نزدیک سال تحویل می‌شود مقداری پول بین صفحات قران می‌گذارم و عیدی می دهم.
– خداوند در تمام این سال‌ها به من لطف داشته و از خداوند می خواهم تا زمانی که سالم هستم بتوانم خدمت کنم.

تفاوت زندگی در گذشته با امروز بسیار زیاد است. انسان‌ها هم متفاوت هستند. یک سری از آدم‌ها تحمل می‌کنند و یک سری نه. من گاهی می‌بینم که همسرم خسته شده و تحملش کم است رعایت حالش را می‌کنم و صبر می‌کم تا خستگی‌اش در برود و حوصله‌اش برگردد. ما ۴۰ سال با هم زندگی کرده‌ایم و تا به حال انسانی مثل او در زندگی‌ام ندیده‌ام.

پدر همسرم در کار پارچه بودند و هر وقت یاد اخلاق‌های ایشان می‌افتم دلم می‌گیرد. رفتارهایش درس زندگی بود. همسرم ۱۴ ساله بود و من حدود ۲۹ ساله که ازدواج کردیم. الان ۷۵ ساله هستم و همسرم ۵۸ ساله… یکی از دلایلی که این روزها دختر و پسرهای جوان دچار مشکل می‌شوند این است که درآمدها کم شده و جوابگوی نیاز خانواده نیست.

زمان قدیم، درآمد زندگی را می‌چرخاند اما امروزه کم بودن حقوق‌ها و دستمزدها و بالا بودن مخارج زندگی مثل کرایه خانه و هزینه‌های خورد و خوراک باعث می‌شود که زن‌ها و مردها حوصله یکدیگر را نداشته باشند. قدیم بیرون غذا می‌خوردیم ۳ یا ۵ تومان می‌شد اما الان نفری ۳۰، ۴۰ هزار تومان پول یک وعده غذاست. پس زندگی‌ها فرق کرده… انسان‌ها فرقی نکرده‌اند. هیچ کس به تنهایی ترقی نمی‌کند. همسرم کمک روحی من بود.

وقتی مشکلی برای من پیش می‌آمد یا پیش می‌اید ایشان مرا کمک می‌کنند و به من آرامش می‌دهند. هر مردی که خیلی موفق است همسر خوبی دارد. ایشان مدیریت خوبی در خانه دارند و مواقعی که کار من خیلی زیاد است در مغازه هم به من کمک می‌کند. ایشان در سفارشات به من کمک می‌کنند که چه چیزهایی در مغازه داشته باشیم و چه مقدار نمک بزنیم و در بو دادن آجیل‌ها نظارت دارند.

در این روزهایی که قنادی تواضع را افتتاح کردیم همسرم و دخترم سهیلا بعضی از شیرینی‌ها و کیک‌ها را آماده می‌کنند و در مغازه می‌فروشیم مثل کیک هویج که بسیار مشتری خاص دارد… از گذشته تا به امروز وجود همسرم باعث پیشرفت من است.
عامل موفقیت تواضع:
اشراف کتانچی همسرم عامل موفقیت من است. من کارم را خیلی دوست دارم. زمانی‌که تازه ازدواج کرده بودیم همیشه شب دیر می‌آمدیم شب‌های عید و چهارشنبه سوری او تنها در جمع خانواده بود و اعتراضی نمی‌کرد. پدرم دوست نداشت که خانم‌ها به مغازه بیایند اما آنها در خانه حضور خوبی داشتند و بعضی از محصولات مورد نیاز مغازه در خانه آماده می‌شد و همین حالت‌های کدبانوهایی مثل همسرم و مادرم باعث پیشرفت و دلگرمی ما در مغازه بود.

من از ۶ صبح بلند می‌شدم و کار می‌کردم. حتی الان هم در من ۷۵ سالگی همین‌طور هستم. این روزها همسرم شب‌ عیدها به مغازه می‌آید و به غیر از مدیریت خانه امور مغازه را هم اداره می‌کند. علی و اشرف همسرم سهیلا دخترم و علی پسرم در مغازه مرا همراهی و کمک می‌کنند.

با پایان گفت وگو از فروشگاه تواضع خارج می شوم و با خود فکر می کنم، وقتی یک پدربزرگ ۷۷ ساله روزی ۱۴ ساعت و نیم مشغول کار است، چرا بعضی از جوان ها اینقدر از سختی کار می هراسند و دنبال ثروت بی زحمت اند و اگر همه مردم یا حداقل بخش بزرگی از آنها این گونه با تلاش و پشتکار زندگی می کردند، سرزمین ما ایران اکنون چگونه بود و چه جایگاهی داشت؟

خروج از نسخه موبایل