برای ایجاد یک سازمان موفق نیاز به افراد مختلف با توانایی های گوناگون، انکار ناپذیر است. افرادی که هر یک بتوانند نقشی رابر عهده گیرند تا کارها به روال درست و عادی پیش رود.
به گزارش بانکی دات آی آر، تعریف برخی از نقش ها کاری ساده و واضح است در حالیکه برای تعریف پاره ای دیگر سردرگمی بوجود می آید. دو تا از نقش هایی که معمولا تعریفشان به اشتباه به جای یکدیگر به کار گرفته می شود رهبر و مدیر هستند.
می توان همزمان هم رهبر خوبی بود و هم مدیر خوبی، اما الزاما کسی که رهبر خوبی است، مدیر خوبی نیست و کسی که مدیر خوبی است، رهبر خوبی نیست.
اما دقیقا تفاوت های ظریف میان این دو نقش چیست؟
۱. رهبر ایده نو می آورد، در حالیکه مدیر اداره می کند
این بدان معناست که رهبر کسی است که با ایده های نو به سراغ همکارانش می رود و سایر اعضای نهاد یا سازمان متبوعش را به سمت جلو می راند. رهبر همواره باید به افق های پیش رو چشم داشته باشد و استراتژی ها و تکنیک ها را توسعه دهد. وی موظف است درباره تازه ترین خط و مشی ها، مطالعات و مهارت ها آگاهی داشته باشد.
از آن طرف، مدیر موظف است آنچه در شرایط حاضر در سازمان به ثبت رسیده و وجود دارد را اداره و نظارت کند. این شخص باید متوجه نتایج کار باشد و هر آنچه می تواند موجب خلل در نهاد یا سازمان شود را کنترل نماید.
۲. رهبر الهام بخش اعتماد است، در حالیکه مدیر تکیه بر کنترل دارد
رهبرکسی است که الهام بخش دیگران برای بهترین بودن و بهترین شدن است و می داند که چگونه سرعت و انگیزه کار در همقطارانش را بوجود آورد.
“رهبری کاری که شما انجام می دهید نیست بلکه واکنشی است که دیگران در قبال کارهای شما نشان می دهند.”
اگر مخاطب شما تصمیم گرفت خود را به خاطر حرف شما از بالای یک پرتگاه پایین بیاندازد، بدین معناست که شما رهبر خوبی هستید و توانسته اید اعتماد را در میان همکارانتان ایجاد کنید.
اما کار مدیران کمک به همکاران و زیردستان خود در گسترش سرمایه ها و بروز بهنگام و بجای استعدادها و توانایی هاست.پس برای اینکه مدیر خوبی باشید باید همکاران خود را خوب بشناسید و علایق، سلایق و دغدغه های آنها را بفهمید.
۳. رهبر می پرسد “چه” و “چرا” در حالیکه مدیر می پرسد “چگونه” و “کی”
برای اینکه چرایی یک موضوع را بیابید لازم است که توان سوال کردن از دیگران درباره عملی مشخص را داشته باشید که این مسئله گاهی چالش با مقام بالادستی را هم به همراه دارد.
این بدان معناست که رهبر قدرت لازم و کافی برای اینکه حرف خود درباره انجام کاری در مجموعه را جامه عمل پوشاند، دارد.
وظیفه رهبر در واقع مدیریت کردن شکست ها و گوشزد کردن آنها به همکاران و زیردستان است. رهبر سوالاتی از این دست را مطرح می کند:” چه درسی از این شکست می توانیم بگیریم؟” یا ” چگونه می توانیم از این اطلاعات در جهت اهداف و بهتر شدن استفاده کنیم؟”
در عوض مدیران چندان به مفهوم شکست فکر نمی کنند. کار آنها پرسش درباره چگونگی و زمان است. آنها همچنین اطمینان حاصل می کنند که همه چیز مرتب است و طبق برنامه اجرا می شود.
آنها به اهمیت نظم و برنامه کاملا واقف هستند و کارشان نگاه دقیق به اهداف فعلی نهادشان است.
در مجموع می توان این نتیجه را گرفت که بهترین مدیران، رهبران خوبی هم هستند.
سارا گلچین
منبع:بانکی